درخت ایران ریشه در آبهای ((خلیج فارس)) دارد ...!!


اهلا و سهلا؟ :

 

اینجانب مفتخرم بعد از چند قرن و اندی چنین صفحه ی خوش رنگ و لعابی را آپدیت نمایم .باشد که خدا از سر کوتاهی ما نیز بگذرد ( الهی آمین )

 

1 )همان طور که استحضار دارید 18 نمایشگاه بین المللی کتب بر پا میباشه است.در این راستا و راستاهای دیگر بنده نیز به عنوان یکی از بندگان حقیر خداوند منان به همراه تنی چند از دیوانگان این مرز و بوم  عازم این امر خیر ( یعنی همون خرید کتب ) شده و در آن محل به مورخ5 شنبه ی هفته ی اخیر به طول 4-5 ساعته اسقرار یافتیم و همی حالی بردیم ( یعنی کتب خریدیم ).

در آغاز کورمال کورمال به دنبال نقشه ای گشتیم تا بلکه ما هم آدم وار به خرید بپردازیم. ما در این نقشه تنها چیزی که دیدیم –علاوه بر اندک تعدادی چیز دوار که آن را سالن مینامیدند- دبلیو سی یا همان موال خودمان بود . تعداد این جایگاه اجابت مزاج ها به حدی 1-2 متر پشت هم بود که ما را برآن داشت تا شمارا هم با این موال ها سهیم کنیم !(یعنی… اصن برداشت ذهنی برای عموم آزاد است آقا !) اکیدا نیز توصیه می کنیم که هر کس یه چیزیش در حال ریزش بود به نمایشگاه کتاب سری بزند( این چیز هر چیزی می تواند باشد ) البت این نقشه متعلق به مورخ جمعه ی اخیر میباشد که اینجانب به صورت دومین دفه با تنی چند از دیوانگان فامیل به آن پرداختیم و از آن جا که به صورت کاملا شگرفی در آن روز هم  مثل سگ باران می بارید و هم آفتاب انسانها را مورد عنایت قرار می داد ، این نقشه به صورت جر وا جر خدمت شما عزیزان تقدیم شده است.

 

 

2 ) این عکسی را که در بالا  مشاهده می فرمایید یکی از برکات خداوند تبارک و تعالی است که به هیچ عنوان قابل شکرگزاری نمی باشد . هیچ رقمه !

 

3 ) والله ما از اول سال میمون و مبارک خروسی 1384 ، 4-5 عدد تلفات داده ایم.خواستم بگویم که "آدمیه دیگه ! یه موقع دیدی تو افتادی مردی.کی به کیه ؟! " حتی شما دوست عزیز

 

4 ) اندر وصف روزهای خونین مدرسه نیز خدمتتان عارضم که بنده به هیچ عنوان به دروس گرامی نرسیده ام، نمیرسم و نخواهم رسید و تاخیر در آپدیت این مکان نیز تنها به یک علنی بوده است که چون بی نزاکتی می باشد  نزاکتی آن را بیان می کنه میباشم : تنبلی و فقدان هر گونه حال .

از طرف دیگر در این خرابه – که همان مدرسه باشد – هم چنان بو بیداد می کند با این تفاوت که بوها روز به روز متنوع تر و خفقان آورتر میشوند، جای شما سبز !

 

5 ) بازگشت پر شکوه و عظمت عظماه العضما علیمه و العلما را از مکه ی معظمه به وطن گلباران می کنیم تا شاید دفعه ی دیگر با شادی هر چه تمامتر  این حرکت را  در مراسم تدفین وی انجام دهیم (به حق دو دست بریده ی ابوالفضل انشالله )

 

6 ) یحتمل این وبلاگ دوباره تا روزی مثال امروز فی امان الله خواهد بود .پس از همین امروز خودتان را آماده کنید برای به امید خدا (!) بعد از امتحانات پدر سگ

 

7 ) یک چیز دیگر .چه کسی اینجا به چه کسی رای می دهد و چرا ؟ با ذکر دلیل  پاسخ خود را توضیح دهید

 

 

 پیام های حاصله :

 

 الف :
زندگی صحنه ی یکتا ی هنرمندی ماست
                                 هر کسی بوی خودش در دهد وز صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
                                  خرم آن بو که مردم بسپارند به کام

ب
:
زندگی یعنی بو به توان ابدیت

                     زندگی یعنی ضرب بو در ضربان مغزها

ج
:
بویی نشی برادر

 

 
پا نویس :

 به من ربطی نداره ولی دقت کردین چه چیز تو چیزی شد ؟؟!!

مادر مرد از بس که جان ندارد


آخرای بهمن بهمون قول داد تا اردیبهشت برگرده.همون موقعم کلی حالمونو گرفت. همه ی امیدمون به این بود که تا اردیبهشت از دست "قطبی" راحت میشیم.اون موقع هنوز نمیدونستیم گرین کارت گرفته و تا شهریور قراره پیش دخترش تو آمریکا بمونه.خیلیا خوشحال شدن که داره میره پیش دخترش.خیلی وقت بود ندیده بودش، واسه همین خودشم خیلی خوشحال بود...

۲۳ اسفند بلیط داشت…یه دفه یه غده در آورد.به خاطر اون، بلیطش موند واسه ۲۹…عملش کرد غده رو درآورد.دیگه قرار بود ۲۹بره.خودشم گفته بود که مثه اینکه امسال قراره خودش سفره هفت سین بچه هاشو بچینه....

اولین روز مدرسه بعد از عید هنوز تو عالم هپروتِ بعد از عید بودیم که یکی از بچه ها خبر فوتشو بهمون داد…اولش هیچ کس باور نکرد …همه انتظار داشتن دروغ باشه… کی فک میکرد یه روزی یه آدم به اون خوبیم قراره بمیره ؟؟…۵۰-۶۰ سال واسه مردن خیلی زوده نه ؟! روز سفرش همون روز ۲۹ لعنتی، رو صندلی…تو خونه ش… سکته کرد …قلبش وایساد…فک نکرد خیلیا دوسش دارن…فک نکرد با مردنش اون همه آدمی که دوسش دارن چی میشن … دلش به حال خانواده شم نسوخت… کاش قبلش تکلیف این همه آدمو مشخص می کرد…

هر چی سعی میکنیم که باور کنیم کمتر باورمون میشه...شاید اگه یکی دیگه ، یه معلم دیگمون بود انقد واسمون غیر قابل باور نبود…آخه معلم نبود…یعنی مثه معلم نبود …
 کسی بود که با جون و دل خونوادش ، بچه هاش ، کارش و درسشو دوس داشت…واسه همینه که هر وقت یادش میوفتیم ناخودآگاه ناراحت میشیم… این یکی یه چیز دیگه بود.بازم خوش به حالش که خوب رفت …

کاری از دستمون بر نمیاد جز فاتحه خوندن واسه آرامش روح بزرگش…….

همینی که این پایینه !


*سوال :‌ اگه کسی ناخوناشو بجوه باید مسواک بزنه ؟؟!