چارشنبه که میشه همون شب سه شنبه

 


با عرض سلام و روز و شب بخیر توجه شمارا به چند نکته ی نه چندان نکته جلب میکنم.لطفا همکاری لازمه را مبذول دارید. متشکرم :

۱) از تمامی تبریکات من باب تولد اینجانب کمال متشکرم را از همه ی شما خواهانم

 ۲) به علت آگاهی از فقدان هر گونه حال و ایضا حول  چارشنبه سوری که فی الواقع همان چارشنبه و خود سه شنبه  می باشد را به همه ی هم وطنان با فرهنگ تبریک و میمون عرض مینمایم. امیدناکیم که تمام و کمال حال خود را کرده و هیچگونه اسرافی را به هدر ندهید

۳ )‌ خواندن این لینک*مزخرف  را (سرفه)ببخشید...  و البته این یکی لینک بدک نیست رابه تمامی افراد زیر و روی ۱۸ سال توصیه میکنیم.باشد که خدا هم از ما راضی باشد.

۴ )‌ این را هم نمیپسندیم و با خود می گوییم این کجا و آن کجا ؟** :
ایرانیان در نخستین شب از پنج شب آخر سال بر سر بام ها آتش روشن می کردند. زیرا آتش در نزد آنها نماد و نشانه گرما، فروغ ، روشنایی و نور هدایت و میان عناصر زمینی سمبل نور، اهورامزدا بود. به همین دلیل آتش جنبه تقدس و تبرک داشته است. بنابراین آنها در آن شب آتش روشن می کردند تا هم کار مقدسی انجام داده باشند و هم فروهرها راه منزل خود را پیدا کنند.
همچنین رسم بوده که وقتی آتش خاموش می شد یک دختر جوان خاکستر را جمع می کرد و بیرون از خانه دور می ریخت تا به اصطلاح نحسی سال از خانه خارج شود. سپس اهالی خانه در را به روی او می بستند. وقتی دختر در می زد، از او می پرسیدند: تو کی هستی؟ می گفت: منم. می گفتند: از کجا آمدی؟ می گفت: از عروسی ، با خودت چه آورده ای ؟ خوشی و تندرستی. در اینجا بود که در را باز کرده و دختر را به خانه می آوردند.

۵) اظهار تاسف و یاس میکنیم که اگر یک عدد پست دیگر بیفزایم نامه ی فری به خاطره ها و تاریخ خواهد پیوست

۶ ) با نوید سلامتی و تندرستی برای همه ی شما هم وطنان تمامیت ارضی/عرضی شما را به خدای منان و متعال می دهیم

خبر فوری : همین هنگام چیزی با صدای نارنجک و به هیبت بمب انسانی را از خواب غفلت جدا و رها نمود

* مرگ بر ضد ولایت فقیه مرگ بر منافقین و صدام مرگ بر تمامی دستان خون چک
** بقیشو از اینجا  ؛ عکسم از همونجا

=D>




*ـ* : اون عکس بالاییشو برداشتم . هدف ما جلب رضایت خودمان است و بس !

محرم تهرانی !

                                
اینجا تهرانه! ایام محرم! باز هم صدای زنجیر و طبل و سنج و نوحه از همه جای شهر بلند شده!

همه ریختن بیرون! پیر و جوون و دختر و پسر!

ولی بعضیها انگار تو یه فاز دیگن!  میگی نه؟!  پس با هم یه نگاه گذرا میندازیم:

...المیرا امشب یک ساعت پای آینه نشسته تا بتونه توجه دیگرانو بیشتر به خودش جلب کنه.صورت برنزش با سوئیشرت قرمزش و کتونی های آدیداس سفیدش امشب خیلی تو چشم میزنه!

از خیابون که رد میشه پسرایی که از نظر تیریپ از اون چیزی کم ندارن مثل گرگی که به یه بره نگاه میکنه منتظر یه اشاره کوچیک از طرف اونن و این نگاهها چقدر براش لذت بخشه!

چقدر احساس غرور می کنه، وقتی بعضی ها با دیدن اون سرشونو تکون میدن و نچ نچ می کنن.

و حالا اون میتونه هر کسی رو که خواست انتخاب کنه و امشبو با اون خوش بگذرونه و از همه مهم تر به بقیه ثابت کنه که تو این شبها هم میشه متفاوت بود.

...بابک امشب میخواد با روناک و بروبچشون برن تو شهر و تا صبح خوش بگذرونن.

تیم برلنهای خوگشلشو حسابی تمیز میکنه و موهاشم تا میتونه روغن مالی میکنه تا برقش چشم دخمل ها رو کورکنه. عینک شبشم میزنه تا چیزی از بقیه کم نداشته باشه.  به مامان جون هم میگه داره میره هیئت تا خیالش راحت باشه! این شبا خیلی خوش به حالش میشه.چون به بهونه عزاداری میتونه تا صبح بیرون باشه و هر غلطی دلش خواست انجام بده و باباشم هی گیرنده که کجا بودی و چیکار کردی و با کی بودی!

...ساناز شلوار برموداهاشو میپوشه و تا اونجا که میتونه روسریشو عقب میده تا ببینه کی میخواد بهش چیزی بگه! تا میتونه هم خودشو جیگر میکنه و میره تا ببینه امشبه رو چقدری کاسبه! برای اون امشبم مثل شبهای دیگست و تنها چیزی که مهمه بدست اوردن پول برای گذروندن زندگیشه! تا وقتی مشتری هست، خب جنسم باید باشه دیگه! امشب هر جا که بره، چشمهای زیادی دنباله اونه! و این برای اون، از همه چیز و همه کس مهم تره..!

...کامران که قبل از محرم به بچه های محل تکنو آموزش میداد، حالا تو دسته هیئتشون طبل می زنه و کلی هم حال میکنه.وقت ناهار حسین آقا از بچه های هیئت میخواد که یه ذره بیشتر سینه بزنن و آخرین فرصتها رو از دست ندن. کامران که گرسنگی بهش فشار اورده طاقت نمیاره و حرفی رو که تو دلش نگه داشته بود به زبون میاره:

بابا امام حسین ۱۴۰۰ سال پیش مرد، تموم شد! ناهارو بدین بچه ها ضعف کردن...

...حاج مصطفی رو تو محل به خاطر صدای گرمش همه می شناسن. امشبم بساط منقلو پهن کرده تا فردا صداش باز شه و بتونه بازم برای مردم بخونه و اشکشونو در بیاره!

امروز ظهر عاشوراست! تو خیابونا پر شده از دسته های عزاداری و نوحه خونی و همه از بچه ۸ ساله بگیر تا پیرمرد ۸۰ ساله اومدن بیرون.

تو دسته ها رو که نگاه می کنی نصف بیشترشونو جوونای ۱۵ تا ۲۵ ساله تشکیل میدن و یه جوری زنجیر میزنن که آدم فکر می کنه اینا دیگه ته ایمان و عشق و معرفتن...

اما وقتی اعلام میکنن که برای بر پایی نماز ظهر عاشورا آماده شین، نصف بیشتر صف ها رو مردهای ۳۵ به بالا تشکیل میدن.پس کجا هستند نسل سومی که مثلا قراره آینده این مملکت اسلامی!! رو بسازن؟!

مگر نه این که امام حسین برای همین نماز و زنده نگه داشتن اسلام شهید شده؟!

مگر تمام این عزاداری ها و اشک ریختنا برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره اون عزیز نیست؟!

ولی این حرفها دیگه براشون تکراری شده. خوردن کباب ظهر عاشورا از خوندن نماز براشون

لذت بخش تره! پس کنار خیابون می ایستن و خاطرات دختربازیشونو تعریف می کنن تا وقت ناهار برسه!

...

امشب شام غریبانه! آرایش دخترها یه نمه متناسب شده با این ایام! اینو میشه از لاکهای سیاه و سایه های تیره چشماشون فهمید! پسرها هم که یه دست تیریپ مشکی زدن! و دارن واسه هم افه لباسها و تیریپاشون رو میذارن!

یه نگاه که به دسته ها میکنی همه کاری میبینی جز عزاداری!  یکی داره با شمعهای آب شده شماره موبایلشو رو زمین مینویسه! یکی دست BF جونشو گرفته و با هم به شمع های تو دستشون نگاه میکنن و لبخند میزنن! (وای!‌ چه رمانتیک! ) یکی تو اون تاریکی داره دخترها رو انگولک میکنه!

یکی تو کوچه پشتی داره مخ میزنه! بعد از انجام این مراسم فیض بخش!!! هم، نخود نخود هر کی میره خانه خود و از فردا همه چیز از نو آغاز می شود. انگار نه انگار که چنین ایامی بوده و عزاداری شده و اشکی ریخته شده...

عزاداری محرم در تهران

واقعا چرا ما به اینجا رسیدیم؟

چرا هدف اصلی و مهم عزاداری در این ایامو کسی بهش فکر نمی کنه؟

چرا از این ایام، بجای پیدا کردن GF یا BF برای پیدا کردن راه و هدف اصلی این حماسه بزرگ استفاده نمیکنیم؟

چرا بجای نشون دادن انواع و اقسام تیریپا و مدها تو این ایام دلهای پاکمون و خلوص نیتمونو

نشون نمی دیم؟

ما با کی سر لج و لجبازی داریم؟

با خودمون؟! با این حکومت؟! یا با امام حسین؟؟؟!

با این کارامون چی رو می خواییم ثابت کنیم؟ 

عزتمونو؟! افتخارمونو؟! های کلاسیمونو؟! روشنفکریمونو؟! مد روز بودنمونو؟!

جواب این سوالها باید از دل خودمون بپرسیم.

--------------------------------------------------------
بلند شده از اینجا